نور ولایت |
ذوالقرنین
یکى از شخصیت هاى مهم و در عین حال مبهم و بحث انگیز قرآن . ـ <ذو القرنین > است . نام این شخصیت سه بار, در سورهء کهف آمده است . داستان ذوالقرنین در آیات 83تا 97سورهء کهف بچشم مى خورد.
در این نوشته ابتدا داستان ذوالقرنین را بر مبناى ترجمهء آیات یادشده مى خوانیم و سپس درباره ءشخصیت وى مطالبى ذکر خواهیم کرد.
اما ترجمهء آیات :(1)
و از تو دربارهء ذوالقدنین مى پرسند. بگو: براى شما از او یادى خواهم کرد. ما او را در زمین مکانت دادیم و راه رسیدن به هر چیز را به او نشان دادیم . او نیز راه را پى گرفت . تا به غروبگاه خورشید رسید. دید که درچشمه اى گل آلود و سیاه غروب مى کند و در آنجا مردمى یافت . گفتیم اى ذوالقرنین خواهى عقوبتشان کن وخواهى با آنها به نیکى رفتار کن . گفت هر کس که ستم کند ما عقوتبش خواهیم کرد. آنگاه او را نزدپروردگارش مى برند تا او نیز به سختى عذابش کند.
و اما هر کس که ایمان آورد و کارهاى شایسته کند اجرى نیکو دارد. و دربارهء او فرمانهاى آسان خواهیم راند.
بازهم راه را پى گرفت . تا به مکان برآمدن آفتاب رسید. دید بر قومى طلوع مى کند که غیر از پرتو آن برایشان هیچ پوششى قرار نداده ایم . چنیین بود و ما بر احوال او احاطه داریم .
باز هم راه را پى گرفت .
تا به میان دو کوه رسید. در پس آن کوه مردمى را دید ه گویى هیچ سخنى را نمى فهمند. گفتند:اى ذوالقرنین , یاجوج و ماجوج در زمین فساد مى کنند, مى خواهى خراجى برخود مقدر کنیم تا تو میان ما و آنهاسدى بر آورى ؟
گفت آنچه پروردگار من , مرا بدان توانایى داده است بهتر است .
مرا به نیروى خویش مدد کنید تا میان شما و آنها سدى برآورم .
براى من تکه هاى آهن بیاورید, چون میان آن دو کوه انباشته شد .
گفت : بدمید, تا آن آهن را بگداخت , و گفت : مس گداخته بیاورید تا بر آن ریزم .
نه توانستند از آن بالا روند و نه در آن سوراخ کند.
گفت این رحمتى بود از جانب پروردگار من . و چون وعدهء پروردگار من در رسد آنرا زیر و زبر کند و وعده ءپروردگار راست است .(پایان ترجمه)
شخصیت ذوالقرنین از این جهت بحث انگیز و مبهم است که مفسران در تعیین شخصیت وى و اینکه اوکیست ؟ و چرا بدین نام خوانده شده است ؟ و همچنین در جغرافیاى وقوع داستان و سد یأجوج و مأجوج .گرفتار اختلاف شده اند. مفسران دورهء نخست کمتر در تعیین مصداق ذوالقرنین کوشیده اند و بعضاً وى رایک شخصیت غیر تاریخى قلمداد کرده اند و بیشتر, همت خود را صرف وجه نامگذارى وى کرده اند(2).
این مفسران در وجه نامگذارى وى آراء زیر را ارائه کرده اند:
1- چون عمر وى طولانى بوده و باندازهء دو قرن زندگى کرده است وى را ذوالقرنین یعنى صاحب دو قرن خوانده اند.
2- چون وى کریم الطرفین بوده یعنى هم پدر و هم مادر کریم النفس و بزرگى داشته است وى را ذوالقرنین خوانده اند.
3- چون وى بر کلاهخود خود دو شاخک داشته است . و شاخک به معنى قرن است وى را ذوالقرنین یعنى صاحب دو شاخک خوانده اند.
4- چون وى موهاى پیشانى خود را مى بافته و چون دو شاخک برسرخود قرار مى داده وى ارا ذوالقرنین خوانده اند.
در میان مفسران قدیم آنهائى که در مقام تعیین مصداق براى ذوالقرنین برآمده اند. در تعیین زمان حیات وى گرفتار نوعى ابهام شده اند, ازاینرو ذوالقرنین را متعلق به دوران حضرت ابراهیم و یا قبل از آن مى دانند واین بدان جهت است که اینان بین دورهء حضرت موسى و عیسى (ع ) شخصى بدین نام نشناخته اند به همین دلیل وى را به آن دوران که قدرى تاریکتر است نسبت داده اند.
جداى از مفسران دورهء اول دیگر مفسران در مقام تعیین مصداق براى ذوالقرنین احتمالاتى داده اند که درزیر به پاره اى از این احتمالات اشاره مى گردد:
1- معروفترین و قدیمى ترین قول دربارهء ذوالقرنین این است که وى همان <اسکندر مقدونى > یا <رومى >است (356ـ 323ق ) یعنى همان جهانگشاى معروف یونانى . مفسران بنامى چون طبرى , میبدى ,بیضاوى , طبرسى و... این نظریه را پذیرفته اند.
ابن سینا در کتاب شفا و در بحث مناقب ارسطو مى نویسند: ارسطو معلم اسکندر بوده که وى در قرآن به نام ذوالقرنین آمده است (3).
ابن خلدون نیز در مقدمهء خود که توسط محمد پروین گنابادى ترجمه شده است ذوالقرنین را همان اسکندر مقدونى معرفى کرده است .
اگر چه در کتاب قرآن پژوهى , استاد خرمشاهى فخر رازى را در عداد کسانى شمرده که معتقدندذوالقرنین همان اسکندر است (4): ولى این مفسر بزرگ بر مغایرت اسکندر با ذوالقرنین استدلال مى کند و معتقد است که ذوالقرنین پیامبر بوده است در حالیکه اسکندر شاگرد ارسطو بوده است و مورد امر و نهى وى و چنین کسى نمى تواند پیامبر باشد(5).
2- برخى معتقدند مراد از ذوالقرنین <تبع الاقرآن > پادشاه جنوب عربستان است . ابوریحان بیرونى که باحوادث تاریخى آشنا است ضمن رد نظریهء تطابق ذوالقرنین براسکندر این دیدگاه را مطرح مى کند. وى باتوجه به اسامى نظیر <ذى یزن > و <ذوقهدان > حدس مى زند که ذوالقدنین یکى از ملوک یمن است چون اول القاب پادشاه یمن <ذو> آمده است و ذوالقرنین نیز با ذو شروع شده است پس باید یکى از پادشاهان یمن باشد.
3- نظریهء سوم این است که وى <تین چى هوانگى تى > بزرگترین پادشاه تاریخ چین است و مراد از سدى که در آیه از آن یاد شده است (سد یأجوج و مأجوج ) همان دیوار معروف و بزرگ چین است .
4- دیدگاه دیگر که از آن مفسران متأخر است و آنان با تأمل در شأن نزول آیات بدان ملتزم شده اند. این است که ذوالقرنین لقب کورش بزرگ پادشاه ایران است .
اولین کسى که این نظریه را مطرح کرده است سرسیداحمد خان هندى است پس از این مفسر معروف هند, شخصى بنام ابوکلام و زیر پیشین هند با تمسک به یافته هاى خود از سراحمدخان , حوادث مهم زندگى کورش را با آیات قرآن تطبیق مى دهند. از جمله , حملهء کورش به لیدى را, بر رفتن و لشکر کشیدن ذوالقرنین به مغرب تطبیق کرده است و خورشیدى که در چشمهء گل آلود و غروب مى کند را رسیدن کورش به دریاى اژه و ملاحظهء تصویرى از غروب آفتاب دانسته و مراء از قوم یأجوج و مأجوج را قوم مغول دانسته است .
مفسر نامى شیعه مرحوم علامهء طباطبائى صاحب تفسیر شریف المیزان این نظریه را پذیرفته و بر تطبیق ذوالقدنین بر کورش کبیر تمایل دارند.(6)
مرحوم خزائلى نیز در کتاب اعلام قرآن بر این رأى استدلهاى مبسوطى دارند.
در اینکه ذوالقرنین کسب آراء دیگرى نیز هست که ذکر آنها مایهء طولانى شدن کلام خواهد بود, و ما به همین چهار رأى بسنده مى کنیم .
از تطبیق و تعیین مصداق براى ذوالقرنین که بگذاریم دربارهء شخصیت و ویژگى هاى اخلاقى وى سخنان فراوانى گفته شده است . از جمله صدوق در کتاب حضال خویش مى فرمایند:
ذوالقرنین در حقیقت یکى ازبندگان صالح خدا بوده و امیرالمؤمنین فرمودند که و فیکم مثله یعنى مثل او در میان شما هست (7) که ظاهراً مراد امام از اینکه در میان شما مثل او هست , خود حضرت مى باشد. و بعضى ها با استفادهء از این روایت ذوالقرنین را بر حضرت على (ع ) تطبیق داده اند.
کتاب خصال روایتى دیگر است از امام صادق (ع ) که مى فرماید:
ملوک روى زمین چهار نفر بودند دو نفر مؤمن معتقد که عبارتند از سلیمان و ذوالقرنین . دو نفر کافر که عبارتنداز نمرود و بخت النصر.(3)
از جمله خصائصى که از ذوالقرنین در آیات قرآن آمده است مى توان به موارد زیر اشاره داشت :
ـ لقب ذوالقرنین براى این شخص , لقبى نیست که قرآن آنرا وضع کرده باشد. چون در شأن نزول آیات یادشده مى خوانیم که مردم از پیامبر (ص ) دربارهء شخصى بنام ذوالقرنین سؤال کردند و قرآن آیات یادشده را براى پاسخگویى نازل فرمود. پس قبل از نزول آیات یادشده مردم وى را ذوالقرنین لقب داده بودند.
ـ بنا به فرمودهء آیات قرآن خداوند به ذوالقرنین تمکن و قدرت بخشیده بود و اسباب فرمانروایى وى رافراهم کرده بود. در آیهء 84سورهء کهف مى خوانیم :
انا مکنا له فى الارض > یعنى به وى تمکن دادیم .
ـ بنا به فرمودهء آیات قرآن وى اعمال بزرگى را در جنگهاى خویش انجام داده بود. (با توجه به مجموعه ءآیات یادشده ).
ـ یکى دیگر از نسبتهایى که قرآن به ذوالقرنین داده است , ساختن سدى است . وى این سد را براى رهایى مردم از قبیلهء یأجوج و مأجوج ساخته بود. این نسبت را در آیهء 94و 95سورهء کهف مى خوانیم .
ـ یکى دیگر از ویژه گى هاى ذوالقرنین اعتقادى وى <خدا> و <آخرت > است . این اعتقاد را مى توان از آیات 94و 95فهمید. این رحمت پروردگار من است و آنگاه که قیامت برسد خداوند آنرا خرد خواهد کرد. ووعدهء پروردگار من حق و راست است . (آیه 98سورهء کهف ).
ـ یکى دیگر از ویژه گى هایى که از مجموعهء آیاتى که داستان ذوالقرنین را گفته اند مى توان فهمید این است که وى پادشاهى دادگر بوده و نسبت به مردم مهربانى داشته است . این توصیف از ذوالقرنین با حدیثى که ازامام صادق (ع ) نقل شده سازگارى دارد.
در پایان باید یادآور شد, گذشته از این اختلافاتى که دربارهء مصداق و خصوصیات ذوالقرنین وجود دارد,ذوالقرنین یکى از شخصیتهاى قصص قرآنى است و آنگونه که کل قصص قرآن آموزنده و قابل تأسى اندداستان ذوالقرنین نیز یک داستان واقعى است و قابل تأسى .
منابع :
قرآن پژوهى - بهاء الدین خرمشاهى
قصص الانبیاء - نعمت الله جزایرى
اعلام قرآن - خزائیلى
تفسیر المیزان - علامه طباطبائى
دانشنامه قرآنى - خرمشاهى
لغت نامه دهخدا جلد 7صفحه 10172
تفاسیر قرآن (مجمع البیان , طبرى , فخر رازى و...)
لینک ثابت - نوشته شده توسط حسین نیک روان در پنج شنبه 86/8/17 ساعت 12:2 صبح
طبقه بندی:
دربــاره ی ما
منوی اصــــلی
آمار و اطلاعات
موضـــوعات
نــوشته های پیشین
لوگوی دوستان
دیــگر امکانات